می گه:

تمرین نوشتن فقط نوشتن هست.باید بنویسی.هر موضوعی که دیدی ،هر اتفاق ساده و بامزه و بی مزه ای هم که دیدی یا شنیدی را بنویس.بهش پر و بال بده و تبدیلش کن به یک داستانراست میگه تمرین نویسندگی فقط نوشتن هست.مثل تمرین موسیقی که فقط نواختن ساز هست

این روزها کمی سخت تر می نویسم.شاید کمی وسواسی تر و این اصلا خوب نیست چون کم کم تنبل می شوم و چیدن کلمات کنار هم برای ساختن یک قصه را فراموش می کنم.اما خب شاید کمی حق داشته باشم،وقتی می بینم این روزها تو دنیای مجازی اول عکس ها و بعد حرف های بی مفهوم بیشتر لایک می خوردند یا توی کتابفروشی ها و خیابان دست آدم ها کتاب هایی را می بینم که علت شهرتشان یک معرفی مجازی یا معرفی توسط یک شخص خاص و شاخ هستکتاب ها و نوشته هایی که تهش که نه همان پاراگراف اول هم حرف ها برایت پر از حس پوچی هستند.حسی که آخر هر نقطه می گویی: خب یعنی چی؟الان قصه چی شد؟و دلت می خواهد یک بلند گو بگیری و جلوی این خواننده ها بشینی و بپرسی: چی شد این کتاب را انتخاب کردید؟ داستانش چی بود؟.حرفی برای گفتن داشت؟

شاید هم من دارم زیادی ایراد می گیرم و برای خودم خط کش های مختلف میگذارم. شاید این روزها بعضی از آدم ها فقط دنبال خواندن یک داستان یا کتاب هستند ،هر داستانی .مهم نیست حرفی برای گفتن دارد یا ندارد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها